عاشقی مثل همین پلک زدن حق من است و مرا جز خود من کیست که باور دارد
کتاب ملت عشق داستان رابطه عرفانی و عاشقانه بین مولانا و شمس تبریزی است که قواعد فوق العاده ای از زندگی را بیان میکند و در این مقاله قصد داریم این قواعد را جمع بندی کنیم.
قاعده اول
کلماتی که برای توصیف پروردگار به کار می بریم، همچون آینه ای است که خود را در آن می بینیم. هنگامیکه نام خدا را می شنوی ابتدا اگر موجودی ترسناک و شرم آور به ذهنت بیاید، به این معناست که تو نیز بیشتر مواقع در ترس و شرم به سر می بری. اما اگر هنگامیکه نام خدا را می شنوی ابتدا عشق و لطف و مهربانی به یادت بیاید، به این معناست که این صفات در وجود تو نیز فراوان است.
قاعده دوم
پیمودن راه حق کار دل است، نه کار عقل. راهنمایت همیشه دلت باشد، نه سری که بالای شانه هایت است. از کسانی باش که به نفس خود آگاهند نه کسانیکه نفس خود را نادیده می گیرند.
قاعده سوم
قرآن را میتوان در چهار سطح خواند. سطح اول معنای ظاهری است. بعدی معنای باطنی است. سومی بطن بطن است و سطح چهارم چنان عمیق است که در وصف نمی گنجد.
قاعده چهارم
صفات خدا را میتوانی در هر ذره کائنات بیابی. چون او نه در مسجد و کلیسا و دیر و صومعه بلکه هر آن همه جا هست. همانطور که کسی نیست که او را دیده و زنده مانده باشد، کسی هم نیست که او را دیده و مرده باشد. هر که او را بیابد ، تا ابد نزدش می ماند.
قاعده پنجم
کیمیای عقل با کیمیای عشق فرق دارد. عقل محتاط است. ترسان و لرزان گام برمیدارد. با خودش می گوید: «مراقب باش آسیبی نبینی.» اما مگر عشق اینطور است؟ تنها چیزی که عشق می گوید اینست: «خودت را رها کن، بگذار برود.»
عقل به آسانی خراب نمی شود. عشق اما خودش را ویران می کند. گنج ها و خزانه ها هم در میان ویرانه ها یافت می شود، پس هر چه هست در دل خراب است.
قاعده ششم
اکثر درگیری ها ، پیش داوری هاو دشمنی های این دنیا از زبان منشا می گیرد. تو خودت باش و به کلمه ها زیاد بها نده. راستش، در دیار عاشقان زبان حکم نمی راند. عاشق بی
قاعده هفتم
در این زندگانی اگر تک و تنها در گوشه انزوا بمانی و فقط پژواک صدای خود را بشنوی، نمیتوانی حقیقت را کشف کنی. فقط در آینه انسانی دیگر است که میتوانی خودت را کاملا ببینی.
قاعده هشتم
هیچگاه نومید نشو.اگر همه درها هم به رویت بسته شوند، سرانجام او کوره راهی مخفی را که از چشم همه پنهان مانده، به رویت باز می کند. حتی اگر هم اکنون قادر به دیدنش نباشی، بدان که در پس گذرگاههای دشوار باغهای بهشتی قرار دارد.شکر کن! پس از رسیدن به خواسته ات شکر کردن آسان است. صوفی آن است که حتی وقتی خواسته اش محقق نشده، شکر گوید.
قاعده نهم
صبر کردن به معنای ماندن و انتظار کشیدن نیست، به معنای آینده نگر بودن است. صبر چیست؟ به تیغ نگریستن و گل را پیش چشم مجسم کردن است، به شب نگریستن و روز را در خیال دیدن است. عاشقان خدا صبر را همچون شهد شیرین به کام می کشند و هضم می کنند و می دانند زمان لازم است تا هلال ماه به بدر کامل بدل شود.
قاعده دهم
به هرسو که میخواهی -شرق،غرب،شمال یا جنوب- برو، اما هر سفری که آغاز می کنی سیاحتی به سوی درون خود بدان! آن که به درون خود سفر می کند، سرانجام ارض را طی می کند.
قاعده یازدهم
قابله میداند که زایمان بی درد نمی شود. برای آنکه “تو” یی نو و تازه از تو ظهور کند باید برای تحمل سختی ها و دردها آماده باشی.
قاعده دوازدهم
عشق سفر است.مسافر این سفر، چه بخواهد چه نخواهد، از سرتا پا عوض می شود. کسی نیست که رهرو این راه شود و تغییر نکند.
قاعده سیزدهم
در این دنیا، بیش از ستاره های آسمان، مرشدنما و شیخ نما هست. مرشد حقیقی آنست که تو را با دیدن درون خودت و کشف کردن زیباییهای باطنت رهنمون می شود نه آن که به مرید پروری مشغول شود.
قاعده چهاردهم
به جای مقاومت در برابر تغییراتی که خدا برایت رقم زده است، تسلیم شو. بگذار زندگی با تو جریان یابد نه بی تو. نگران این نباش که زندگیت زیر و رو شود. از کجا معلوم زیر زندگیت بهتر از رویش نباشد.
قاعده پانزدهم
خدا هر لحظه در حال کامل کردن ماست، چه از درون و چه از بیرون. هرکدام ما اثر هنری ناتمامی است. هر حادثه ای که تجربه می کنیم، هر مخاطره ای که پشت سر می گذاریم، برای رفع نواقصمان طرح ریزی شده است. پروردگار به کمبودهایمان جداگانه می پردازد، زیرا اثری که انسان نام دارد در پی کمال است.
قاعده شانزدهم
خدا بی نقص و کامل است، او را دوست داشتن آسان است. دشوار آن است که انسان فانی را با خطا و ثوابش دوست داشته باشی. فراموش نکن که انسان هر چیزی را فقط تا آن حد که دوستش دارد، می تواند بشناسد. پس تا دیگری را حقیقتا در آغوش نکشی ، تا آفریده را به خاطر آفریدگار دوست نداشته باشی، نه به قدر کافی ممکنست بدانی، نه به قدر کافی ممکنست دوست داشته باشی.
قاعده هفدهم
آلودگی اصلی نه بیرون و در ظاهر، بلکه در درون و دل است. لکه ظاهری هرقدر هم بد به نظر آید با شستن پاک می شود، با آب تمیز می شود. تنها کثافتی که با شستن پاک نمی شود حسد و خبائث باطنی است که قلب را مثل پیه در میان می گیرد.
قاعده هجدهم
تمام کائنات با همه لایه ها و با همه بغرنجی اش در درون پنهان است.شیطان مخلوقی ترسناک نیست که بیرون از ما در پی فریب دادنمان باشد. بلکه صدایی است درون خودمان. در خودت به دنبال شیطان بگرد، نه در بیرون و در دیگران و فراموش نکن هر که نفسش را بشناسد، پروردگارش را شناخته است. انسانی که نه به دیگران بلکه به خود بپردازد سرانجام پاداشش شناخت آفریدگار است.
قاعده نوزدهم
اگر چشم انتظار احترام و توجه و محبت دیگرانی، ابتدا اینها را به خودت بدهکاری. کسی که خودش را دوست نداشته باشد ممکن نیست دیگران دوستش داشته باشند. خودت را که دوست داشته باشی، اگر دنیا پر از خار هم بشود، نومید نشو، چون به زودی خارها گل می شود.
قاعده بیستم
اندیشیدن به پایان راه کاری بیهوده است. وظیفه تو فقط اندیشیدن به نخستین گامی است که برمی داری. ادامه اش خودبخود می آید.
ادامه دارد……